اولین کتاب زندگیام را وقتی هشت سالم بود خواندم: کلاس دوم ابتدایی و در موقعیتی که تفریح یا سرگرمی دیگری نداشتم. سری قصههای هزارویک شب برای کودکان را پدرم برایم خریده بود و فکر میکنم چیزی حدود ۴۰ جلد را طی کمتر از سه ماه تعطیلات تابستان تمام کردم . طبیعتا در آن زمان، کتاب برایم چیزی بیشتر از یک نوع اسباببازی نبود. همانقدر از به دست گرفتن کتابی تازه هیجانزده میشدم که از بازی با یک اسباببازی جدید. راستش را بخواهید، من هیچوقت انتخاب نکردم که کتابخوان باشم و اصلا نمیدانم که الان هستم یا نه! اما اینرا میدانم که به کتاب خواندن عادت دارم و صادقانه، به این عادت خوشم در برابر تمام عادات اشتباهم مفتخرم!
کتاب خواندن جذاب و مفید است و به همین میزان، سخت و دشوار! سخت است، چرا که باید در بین حجم زیادی از کارها و تنوع بالایی از سرگرمیها انتخاب شود. مثلا باید انتخاب کنیم که اینستاگراممان را چک کنیم یا چند صفحهای کتاب بخوانیم. نیاز به توضیح نیست که برندهی این رقابت کیست!
من فکر میکنم که برای خواندن کتابهایی بیشتر – و به طبع آن لذت بیشتر از زندگی- باید به کتاب خواندن عادت کرد. باید کتابخوانی، جزئی لاینفک از زندگی باشد و اینقدر امری مهم و کلیدی در نظر گرفته شود که نتوان آنرا حذف کرد. اشتباه نکنید، من هم اینستاگرامم را منظم چک میکنم و همهی زندگیام وقف کتاب خواندن نمیشود. اما چیزی که به آن دست یافتم این است که هفتهای را بدون خواندن چند صفحه کتاب سپری نمیکنم.
اگر تازه به جمع کتابخوانها اضافه شده باشید، احتمالا با این تجربه غریبه نیستید که بعد از خواندن چند صفحه دلتان میخواد که سراغ کار دیگری بروید. تمرکز کردن برایتان سخت میشود و میخواهید سراغ فعالیتهایی بروید که به تمرکز کمتری نیاز دارند. اصلا وقتی مشغول خواندن کتابید، هرکاری دیگری جذابتر به نظر میرسد! خبر خوب: شما تنها نیستنید و بسیاری از آدمها، حتی آنهایی که مستمر و حرفهای مطالعه میکنند هم به این عارضه دچارند. خبر خوبتر: نه به آسانی، اما با کمی ممارست میشود بر این عارضه فائق آمد. اگر بتوانید «عادت» کتابخوانی را در خودتان پرورش دهید، علاوه بر اضافه کردن یک جریان رفتاری مفید به زندگیتان، احتمالا از پس تصمیمهای بزرگتری نیز بر خواهید آمد. چهار اصل زیر را بخوانید و در نظر بگیرید.
آگاه باشید
کتاب خواندن فضیلت است، اما الزاما یک هدف چندان عجیب و غریب نیست. متاسفانه در کشور ما، بخشی از جامعهی آدمهای اهل مطالعه، چنان تصویری از خود در ذهن دیگران ساختهاند که گویی حریمی دست نایافتنی دارند و بدتر اینکه، گویی به چنان جایگاهی دست یافتهاند که قابل حصول برای هرکسی نیست! شما نه قرار است با کتاب بیشتری خواندن علامهی دهر شوید و نه قرار است با نخواندن از علم و معرفت جدا بیافتید! من دوست دارم کتاب خواندن را عادتی خوب نظیر مسواک زدن بدانم. قاعدتا بجز دندان پزشکان، کسی شما را بابت مراقب از دندانهایتان تحسین نخواهد کرد! کتاب خوانی، یک تصمیم فردیست و عادت به آن میتواند تاثیرات مثبتی را در میان مدت و بلند مدت برای شخص خودتان بوجود آورد. پس مطلع باشید که در حال ایجاد یک تغییر/عادت مثبت در زندگیتان هستید، اما بنا نیست شق القمر کنید!
سختگیر نباشید
نظیر هر کار دیگری، نباید به یکباره چنان کار را برای خودتان سخت و طاقت فرسا کنید که ناخواسته، در طی مسیر و یا در ابتدای راه از انجامش باز بمانید. لازم نیست که «حتما» هرروز ۱۰۰ صفحه کتاب بخوانید که این عادت نیکو در شما بوجود بیاید. باور کنید که خواندن ۴-۵ صفحه هم در ماههای اول قدم بزرگ و مهمی به شمار میآید، و من شخصا به شما قول میدهم که اگر یک ماه را با همین فرمان به پیش بروید، در ماههای پیش رو خود به خود حجم بیشتری را خواهید خواند.
هدفگذاری کنید
آنچه انسان را به انجام/عدم انجام کاری ترغیب میکند، هدفمندی و حرکت به سمت مقصدی مشخص است. خوب است که در ابتدا، برای خود هدف کوچک و دست یافتنی تعریف کنید. پیشنهاد من این است که کتابی کم حجم و زیر ۱۰۰ صفحه را انتخاب کنید و با خواندن روزی ۱۰ صفحه، در کمتر از دو هفته آنرا به اتمام برسانید. چندان سخت نیست و پس از رسیدن به قلهی اول، انرژی و انگیزهی بیشتری برای باقی مسیر خواهید داشت. برای هفتهی بعد، کتابی با حجم دو برابر و حدود ۲۰۰ صفحه را انتخاب کنید.
حواس پرت کنها را دور کنید
درست انتخاب کنید
لذت ببرید
ممنون
بسیار عالی