فرض ما بر این است کسی که به این صفحه و مطلب رسیده، حتما یک ربط و ارتباطی با کتاب و کتابخوانی دارد و حتما چندتایی کتاب در فهرست «خوانده شده»هایش هست. همینطور احتمال میدهیم که اگر لذت کتاب خواندن را تجربه کرده باشید، احتمالا به توضیح و شرح بیشتری برای فواید این عادت خوب نیاز ندارید. اما مگر همهی ما و تمام کتابخوان های دنیا از ابتدا کتاب دستشان بوده است؟
بیایید با هم صادق باشیم: کتابخوان شدن، گاهی به یک تصادف وابسته است و ممکن است همهی آدمها در مسیر زندگیشان تصادفی را تجربه نکرده باشند که به سمت کتابها هدایت شوند. کم نیستند آدمهایی که کتاب خواندن را نه یک کار معمولی و البته لذت بخش، که یک امر پیچیده و گاها دشوار میپندارند. ما در عصری زندگی میکنیم که دستیابی به اطلاعات (از هر نوع) سادهتر و سریعتر از هر زمان دیگری ممکن است و احتمالا در قیاس با شبکههای اجتماعی و موتورهای جستجو و…، کتاب گزینهی سریع و خوشایندی برای پر کردن اوقات نیست! بله، حتی کتابخوان ترین آدمهای دور و بر ما هم، وقت بیشتری را صرف چیزهایی جز کتاب میکنند.
این مقدمهی طولانی را نوشتیم که بگوییم کتابخوان بودن/نبودن، حقیقتا نه ارزش است و نه ضد ارزش. اگر فکر میکنیم کتابخوان بودن میتواند به آدم کمک کند و حالمان را بهتر، حتما باید دلایل تحقیقیتری برایش وجود داشته باشد. در این مطلب، سعی به معرفی و شرح این دلایل داریم و امیدواریم برای آدمهایی که دنبال دلایلی قانع کننده برای «بیشتر و بهتر خواندن» هستند بتواند مفید واقع شود.
کتاب خواندن، مغز را فعالتر میکند
برای هر کاری به «معز» نیاز داریم. این عضو پرکار بدن نیز مانند سایر اعضا و جوارحمان، میل عجیبی به کمکاری و فرسایش دارد! همانطور که باشگاههای بدنسازی به ما کمک میکنند که وزنی متعادل و اندامی متناسب داشته باشیم، کتاب خواندن هم یکی از بهترین روشهای ممکن برای سرحال نگه داشتن مغز است. باور کنید یا نه، این تودهی چربی محصور در جمجمهمان مسئول تمام تصمیمها و اقدماتیست که خداگاه یا ناخداگاه میگیریم. مغز ما را آدمهای موفقتری میکند و در نتیجه، کیفیت بیشتری به زندگیمان میبخشد. تحقیقات مفصلی در این خصوص انجام شده که این یکی شاید موجزترین و جامعترین باشد.
به ایدههایی تازه دست مییابید
مهم نیست که ریگ روان را بخوانید یا در جستجوی زمان از دست رفته. اصلا مهم نیست که دربارهی چه موضوعی و در چه حوزهای کتاب میخوانید. خواندن کتاب، ایدههایی تازه را به ذهنتان سرازیر میکند که ممکن است هیچ ربطی با آنچه میخوانید نداشته باشید. سازوکار مغر آنقدر پیچیده است که توضیح سادهی این اتفاق میسر نیست، اما بدانید که وقتی مشغول خواندن کتابی هستید، ایدههای مختلفی به ذهنتان هجوم میآورند. مثلا این احتمال خیلی بالاست که پاسخ به سوالی که مدتها در پیاش هستید یا راهحل مسالهای که در کارتان دارید را حین خواندن یک داستان کوتاه بیابید.
نویسندهی بهتری میشوید
شاید دلتان نخواهد که رمان بنویسید یا کسی به عنوان «نویسنده» صدایتان کند. اما هرچقدر بیشتر بخوانید، مهارت بیشتری در نوشتن پیدا خواهید کرد. خواندن کتاب در درازمدت موجب میشود که دایرهی لغت گستردهتری پیدا کنید و هنگام نگارش متنی، ابزار بیشتری برای بیان عقاید، نظرات و منظورتان در اختیار داشته باشید. علاوه بر ارتقای مهارت در نویسندگی، سخنور بهتری نیز خواهید شد. کلمه، مایهی حیات «ارتباط» است و خواندن، مهمترین تمرین برای مسلح شدن به آن.
درک بهتری از پیرامون خواهید داشت
زندگی ما در این جهان آنقدر کوتاه است که حتی اگر بخواهیم هم نمیتوانیم بسیاری از تجربهها را زندگی کنیم. کمتر ممکن است که بتوانیم به قطب جنوب سفر کنیم، و کاملا غیرممکن است که بتوانیم زندگی در دورهی پدربزرگهایمان را از نزدیک ببینیم. کتابها، فرصت بینظیری برای تجربهی زندگیهای بیشتر با کمترین هزینهاند. حتما شما هم این جملهی تاریخی را شنیدهاید که «کسانیکه تاریخ نمیدانند، محکوم به تکرار آنند» حال باید دانستن تاریخ و چیزهای دیگر، از مسیر کتابخوانی میسر است.
تخیلتان را بسط میدهد
شاید تنها وجه مشترک در بین کلاسهای بازاریابی، داستاننویسی و استراتژی، تاکید به اهمیت «رویا پردازی» و تخیل است. یکی از مهمترین تفاوتهای ما انسانها با دیگر گونههای جاندار ساکن در زمین این است که میتوانیم چیزهایی ورای واقعیت و موجود را تصور کنیم. مثلا میتوانیم در ذهن خود حیواناتی با هشت سر را فرض کنیم و حتی دربارهشان کلی شرح و بسط بنویسیم. تخیل، تاثیر سترگی در جنبههای مختلف زندگیمان دارد. هرچقدر بیشتر بتوانیم «چیزهایی که نیستند» را ببینیم، احتمالا چیزهای بیشتری را میتوانیم به چنگ آوریم. اگر در هرکدام از حوزههای مختلفی هنری فعالیم و یا علاقه داریم که فعال باشیم، خلاقیت بخشی جدایی ناپذیر از حرفه و پیشهمان خواهد بود. اما این اهمیت محدود به حوزههای هنری نیست و در دنیای امروز، مرز باریکی بین انواع تجارت و هنر وجود دارد. کتاب بخوانید تا خیالپردازهای بهتری باشید : )
درک بهتری از خودتان پیدا میکنید
واقعا کسی هست که با بحران و مسالهی خودشناسی مواجه نباشد؟ کسی هست که بتواند مدعی باشد که به خوبی و کمال، بر خود وقوف کامل دارد و تمامیت خود را شناخته است؟ بزرگترین ادبا و فلاسفه و متفکرین تمام اعصار هم چنین ادعایی ندارند. حقیقتا، کشف ماهیت خویشین، یکی از سختترین و البته جذابترین کارهاییست که باید به آن توجه کنیم. اگر شما هم در پی کشف خود، مسیر خود و علت حضور خود در این جهانید، هیچ منبع مشخصی برای پیگیری وجود ندارد. اما غرق شدن در دنیای کتابها به شما کمک میکند که بتوانید ابعاد مختلف وجودیتان را پیدا کنید. به عبارت بهتر، هیچ کتابی نیست که شما را سرراست به شناخت خود برساند، اما کتابخوانی شما را در مسیر درستی برای این مقصود قرار میدهد.
الهام میگیرید
همین لپتاپی که من با آن مشغول نگارش این سطور هستم، و همان تلفنی که با آن مشغول خواندن این سطور هستید، و همین اینترنتی که هردو از آن برای این تبادل اطلاعات استفاده میکنیم، محصول الهاماتیست که آدمها از چیزهای مختلف گرفتهاند. برترین رمانهای جهان، تاثیر گرفته از آثاری دیگرند و تقریبا همهی نویسندگان بزرگ جهان، الگوهایی برای الهامپذیری داشتهاند. از لابلای سطور کتابهای مختلف میتوانید به چیزهایی دست یابید که با هیچ روش مستقیم دیگری قابل حصول نیست.
کتاب خواندن حالتان را بهتر میکند، چیزهای زیادی بهتان میآموزد و در نهایت از شما فرد بهتری میسازد. فرصت کتاب خواندن را از خود دریغ نکنید.
شاید همه اینها درست باشه (که هست) اما به نظرم مهمترین چیزی که باعث میشه یکی به سمت کتابخونی سوق پیدا بکنه، عطش و میل به یادگرفتنه. نمیخوام شعار بدم، ولی آدم اگر کتاب خوب به دستش بره و کتاب بدرد بخور بخونه، امکان نداره که تحریک نشه برای بیشتر خوندن.
من یکی-دو سال پیش بود که خیلی اتفاقی یه کتاب بهم هدیه شد واز سر بی حوصلگی شروع به خودنش کردم و کتابه اینقدر خوب بود که منی که تا قبلش به زحمت دو-صفحه صفحه مطلب میخوندم، نزدیک سیصد صفحه کتاب رو تو دو روز خوندم. بعدش رفتم باقی کتابهای اون نویسنده رو خوندم و هرچقدر بیشتر خودنم بیشتر به این نتیجه رسیدم که چقدر بیشتر باید بخونم
آدم باید کتاب بخونه تا بهتر بفهمه.
کاش اسم اون کتاب رو هم میگفتین 🙂